"ايرانيان بهائى"
با سلام وآرزوى سعادت و سلامت براى شما. سوالى دارم٬ آيا شما و دوستانتان در خصوص دفاع از آزادى بيان و عقيده راجع به اقليتهاى مذهبى تحت فشار خصوصا ايرانيان بهايى اقدامى انجام داده ايد؟ با تشکر کوروش
کوروش عزيز٬
دراين هفته که بويژه با اعدام ده زن بهائى در سال ۶٢ مصادف بود٬ اين سوال شما را دوستان ديگرى به طرق ديگرى مطرح کرده اند. در برخى اظهار نظرات و اشاره به فجايعى که جمهورى اسلامى آفريده است٬ ادبيات غليظ ناسيوناليسم ايرانى و "مقدسات" آن مانند عنوان "قهرمانان ملى" و غيره هم بچشم ميخورد. قبلتر هم با اين نوع تبليغات از جانب افرادى که خود را منتسب به بهائيت ميکنند روبرو بوده ايم. همينطور دراين يادداشت ها و سوال شما٬ يک فرض وجود دارد و آن اينست که ما با پديده اى بنام "اقليتهاى مذهبى" و جامعه اى مرکب از مليتها و اقليتها و غيره روبرو هستيم که بايد با اين فرض حق شان را تعريف کنيم و از آن دفاع کنيم. ما بعنوان کمونيست اين فرض و ديدگاه حاکم به آنرا قبول نداريم. اجازه بدهيد مسائل را يک به يک تفکيک کنيم؛
١- از نظر ما اذيت و آزار٬ پيگرد و بازداشت و زندانى کردن هر فرد يا گروه از شهروندان جامعه به دليل تعلقات فکرى و عقيدتى و سياسى آنها محکوم است. ما سرکوب وابستگان فرقه مذهبى بهائى و ديگران را توسط جمهورى اسلامى بخشى از تعرض عمومى تر به حقوق شهروندان جامعه ايران ميدانيم. ما همواره تعرض رژيم اسلامى به شهروندان را محکوم و عليه آن مبارزه ميکنيم و خواستار آزادى بدون قيد و شرط کليه زندانيان سياسى هستيم. کمونيسم کارگرى مخالف هر نوع ستمى است و براى رفع فورى تبعيض و نابرابرى مبارزه ميکند. اين مواضع مشخص ما را ميتوانيد در اطلاعيه هاى حزبى در دوره هاى مختلف بخوانيد.
درعين حال٬ ما خواهان جامعه اى هستيم که حقوق شهروندان مبناى ملى٬ مذهبى٬ جنسيتى٬ تابعيت٬ عقيدتى٬ سنى و غيره نداشته باشد. اين يعنى مخالفت با هر نوع ستم اتومات به معنى دفاع ما از هويتى که به نام اين ستم بپا ميشود نيست. مشخص تر٬ اينجا محکوم کردن حمله و سرکوب بهائيان يا دروايش گنابادى و غيره٬ براى ما به معنى دفاع از هويت مذهبى "اقليت" بهائيگرى و دراويش گنابادى در مقابل هويت "اکثريت" تشيع و غيره نيست. به طريق اولى ما دسته بندى کردن شهروندان جامعه را براين اساس نادرست و ارتجاعى ميدانيم. ما هيچ "اقليت" و "اکثريت" اى براساس رنگ پوست٬ مذهب٬ قوميت٬ و غيره برسميت نميشناسيم و چنين هويت تراشيهاى کاذبى را مغاير با آزادى و برابرى انسانها ميدانيم. از نظر سياسى٬ تعرض به پيروان فرقه مذهبى بهائى و ديگر فرقه هاى مذهبى توسط اسلاميون حاکم در ايران٬ همواره يک کانال باجگيرى از نهادهاى مالى و وسيله اى در خدمت تروريسم اسلامى و ديپلماسى منطقه اى بوده است. از نظر کمونيسم کارگرى و حزب ما٬ مقابله با اين سياست ارتجاعى رژيم اسلامى٬ از طريق مذهبى کردن مردم يا دفاع از يک مذهب و يا فرقه مذهبى در مقابل مذهب حاکم پيش نميرود٬ بلکه يک سياست اصولى و آزاديخواهانه متکى به مقابله با مذهب بطور کلى و تلاش براى آزادى جامعه از مذهب بعنوان يک خرافه است.
٢- ترديدى نيست که کمونيستها اولين کسانى بودند که خواست آزادى بيقيد و شرط بيان و آزادى مذهبى و بى مذهبى را طرح کرده اند. يعنى بعنوان حق٬ هر فرد بالغ و به سن قانونى رسيده٬ ميتواند آزادانه مذهبى اختيار کند يا احيانا به يک فرقه مذهبى ملحق شود. همانطور که تعداد بسيار ديگرى به هيچ مذهبى تعلق ندارند و مبارزان پيشرو عليه خرافات مذهبى اند. اما اين همه سياست ما نيست. ما فکر نميکنيم تعلق به مذهب نشان "آزادى عمل و آگاهى انسانى" است. نفس وجود مذهب و دستگاه مذهبى و بازتوليد آن نتيجه جنبشهاى سياسى و مذهبى در جامعه٬ و در سطح پايه اى ترى٬ نتيجه اعتراض وارونه به وضعيتى است که انسان در آن بيگانه و از خود بيخود شده است. وانگهى جامعه ايران با يک جنبش آنتى اسلاميستى قوى روبروست که در اساس ضد دين است. از منظر اين جنبش و نسل جديد٬ بهائيت و ديگر مذاهب هم مشمول همان خرافات مذهبى و اسلامى اند. روشن است که جامعه عملکرد اسلام را ديده و هدفش را جارو کردن بنيادهاى اين دين قرار داده است اما مذهب بطور کلى هدف اين تعرض سياسى است. لذا ما کمونيستها در جنگ مذاهب در مقام "دفاع" از يکى از آنها و يا "برترى" يکى بر ديگرى سخن نميگوئيم بلکه پرچم نقد و نفى همه مذاهب را بلند ميکنيم.
٣- از خودتان نميپرسيد که موضعگيرى در قبال دستگيرى تعدادى از شهروندان منتسب به بهائى چرا بايد با تبليغات ناسيوناليستى رايج همراه شود؟ چرا صاف و ساده نوشته هاى دوستان مخالف ستم به بهائيان خود را با ضد "تازى" گرى٬ پرچم "تماميت ارضى و ايرانيت"٬ "قهرمانان ملى" و غيره مزين ميکند؟ اينها چه ربطى به محکوم کردن يک عمل سرکوبگرانه جمهورى اسلامى دارد؟ نميشود صاف و ساده اذيت و آزار و پيگرد و دستگيرى بخشى از شهروندان را به هر بهانه اى توسط حکومت اسلامى محکوم کرد و براى حقوق برابر همگان تلاش کرد؟ قصابى مردم براساس دين و مذهب و قوميت و غيره و تعريف حقوق آنان٬ بيراهه اى است که همواره جريانات ارتجاعى و بعضا "چپ" رفته اند. کمونيسم کارگرى از هويت انسانى و حقوق جهانشمول شروع ميکند و در مورد مشخص جامعه ايران و موضوع مورد بحث٬ سرنگونى جمهورى اسلامى و برپائى يک نظام سکولار٬ آزاد و برابر٬ يک جامعه سوسياليستى٬ که در آن حق و آزادى هيچ شهروندى با هيچ نخى به اين تعلقات مذهبى و قومى گره نميخورد را هدف خود قرار داده است. امروز بايد جمهورى اسلامى را بخاطر اعمال سرکوب و کشتار شهروندان بزير کشيد و هر تلاش سرکوبگرانه اش را خنثى کرد. به همين اعتبار دستگيرى و ارعاب و اذيت و آزار هر شهروندى را بايد قاطعانه محکوم کرد.
اما در يک پرسپکتيو وسيعتر٬ "آزادى بهائيان" در گرو "آزادى بهائى کردن" و بازتوليد مذهب و دستگاه مذهبى نيست٬ بلکه آزادى از بهائيت و مذهب بطور کلى است. موفق باشيد.
بحران تکنولوژيک ديگر چيست؟
سردبیر نشریه یک دنیای بهتر٬ در سایت خبری دویچه وله مطلبی از آقای جعفر عظیم زاده خواندم که در یک مصاحبه در مورد بحران جهانی صحبت کرده بود. که عین آن را در زیر برایتان نقل میکنم. لطفا در مورد بحران تکنولوژی و نظرات ایشان نظر خودتان را برایم بنویسید. در ضمن سیاست حزب در قبال این وضعیت چیست؟
سوال : از تعداد کارخانهها یا کارگاههایی که به نام ورشکستگی، دست به اخراج کارگر زدهاند، خبر دارید؟
پاسخ: "اسماش را گذاشتهاند ورشکستگی، در حالیکه مشکل از جای دیگری است. اکثر کارخانههای قند و نساجی و چیت سازی و قطعات یدکی و امثال اینها، اعلام ورشکستگی کردهاند. آنها در اصل دچار بحران تکنولوژی هستند. بخاطر عدم رشد تکنولوژی تولید در ایران در سی سال گذشته است که صنایع، نوسازی و بازسازی نشدهاند. در نتیجه کالاهایی که الان در کارخانههای ما تولید میشود، به دلیل عقب ماندن از فناوری روز، قابلیت رقابت با سایر کالاهای خارجی را ندارند و گرانتر تمام میشوند. نمیتوان اسم این را ورشکستگی گذاشت. ما نمونه داریم که صاحب یک کارخانه اعلام ورشکستگی کرده و کارگران را فرستاده بیرون، ولی بعد رفته سه کارخانهی دیگر در همان نزدیکی زده است."
دوست گرامى٬
عنوان "بحران تکنولوژى" معنى اش اينست که رژيم اسلامى با بحران اقتصادى و بن بست اقتصادى روبرو نيست. ورشکستگى بخشى از صنايع يک نتيجه بحران اقتصادى و ناتوانى در رقابت در بازار است. اما هر عدم توانائى در رقابت در بازار جهانى به معنى "بحران تکنولوژى" نيست. کشورهاى زيادى هستند که کالاهايشان بدلائل مختلف از جمله قيمت نيروى کار توان رقابت با کالاهاى مشابه را ندارد. مقايسه چين و آمريکا گويا است. وانگهى در سرمايه دارى هميشه مدرنيزه شدن وسائل کار و توليد در جريان است و هميشه بخشى از صنايع قديمى تر در قياس با تکنيک جديد دچار اين نوع "بحران" ميشوند. مسئله اى که ضرورتا و همواره با بحران اقتصادى و يا رکود اقتصادى يکى نيست. بلکه صنايع با تکنولوژى کمتر سود ده از دور خارج ميشوند و سرمايه ها به عرصه هاى سودآورتر انتقال مى يابند. مضافا اينکه يک علت پايه اى بحرانهاى اقتصادى بالفعل شدن گرايش نزولى نرخ سود است. امرى که نتيجه بازسازى تکنولوژيک و افزايش حجم سرمايه ثابت در قياس با سرمايه متغير يعنى هزينه نيروى کار است. عنوان بحران تکنولوژيک را اقتصاد دانان بورژوا براى توضيح برخى از بحرانها بکار ميبرند اما اين مسئله با تبئين کارگرى و مارکسى از سرمايه دارى و بحرانهاى آن سر سوزنى ربط ندارد.
نکته مهمتر موقعيت سياسى رژيم اسلامى است. معضل ايران اينست که شرايط صدور سرمايه صنعتى را بدلائل سياسى ندارد. اگر اين شرايط فراهم بود٬ نه صادر کننده تکنولوژى و نه وارد کننده هيچکدام معضلى نداشتند. صدور سرمايه صنعتى نياز به يک امنيت اقتصادى دراز مدت دارد. اين يعنى وجود ثبات سياسى و تامين پيش شرطهاى اقتصادى آزادى عمل سرمايه٬ و اين در امکانات جمهورى اسلامى نيست. همينطور قرار نيست که بورژوازى هر کشورى تمام کالاهاى مورد نياز را در کشور خود توليد کند. در اوج رونق اقتصادى رژيم پهلوى هم ما با چنين شرايطى روبرو نبوديم. بورژوازى هر کشور معمولا از کارکرد بازار جهانى استفاده ميکند. اگر مثلا ميتوان برنج و پارچه و چاى و شکر و غيره و يا هزينه بازتوليد کارگر را با نرخ ارزانترى در بازار جهانى تهيه کرد٬ و به اين اعتبار مزد کمترى به کارگر داد٬ بورژوازى نيازى نميبيند که سرمايه اش را صرف "توليد داخلى" همان کالاها با قيمت گرانترى کند. اين هم ربطى به "بحران تکنولوژى" ندارد. همينطور بايد تاکيد کرد که همواره رشد تکنيک و افزايش بارآورى کار٬ که خود انعکاسى از قدرت عظيم توليدى طبقه کارگر است٬ هيچوقت در سرمايه دارى به ارتقا زندگى کارگر منجر نميشود. سرمايه هر چه قوى تر ميشود کارگر محروم تر شده است. رشد تکنولوژى يا استفاده از تکنولوژى بالا در سرمايه دارى اتومات مساوى با سود دهى بالاتر براى سرمايه دار و همينطور افزايش سطح زندگى کارگر نيست.
يک جنبه ديگر تحليل معضلات اقتصادى سرمايه دارى ايران با "بحران تکنولوژى" وجه اثباتى آنست. کسى که معتقد است رژيم اسلامى دچار بحران و فلج اقتصادى و ورشکستگى نيست٬ و معضلش "بحران تکنولوژيک" است٬ لابد با وارد کردن تکنولوژى هم بحرانش حل ميشود و همه کارها روبراه! اين ديدگاه نه درکى از رابطه اقتصاد و سياست در کشورهائى مانند ايران دارد و نه از تحليل مارکسى و کارگرى از بحرانهاى سرمايه دارى.
سياست حزب از سر محاسبه سود و زيان و نوع مديريت سرمايه نيست و از عينک منفعت کارگر و تقويت جنبش طبقاتى موضوع را ميبيند. ما سياست کنترل کارگرى را پيشنهاد ميکنيم. اگر مراکز صنعتى با هر تکنولوژى موجود و قابل استفاده اى٬ مجموعا براى توليد رفع نيازهاى جامعه است٬ به طريق اولى کارگران ميتوانند در مقام توليد کننده اصلى جامعه اعلام کنند که کارخانه توسط کارگران به کارش ادامه خواهد داد. بجاى سرمايه داران کارگران تصميم بگيرند. بايد يک جنبش وسيع کنترل کارگرى و تاکتيکهاى راديکال سنت عمل مستقيم کارگرى را به صحنه آورد تا از اينطريق و دراين کشمکش طبقه کارگر سريعتر به اين نتيجه برسد که زمان گرفتن قدرت و اداره امور توسط کارگران فرا رسيده است. سياست ما حل کردن بحران بورژوازى به نفع طبقه کارگر و کمونيسم است.
کارگران نی بر کشت و صنعت کارون
هفته پیش تعدادی از کارگران نی بر کشت و صنعت کارون در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. خواستشان پرداخت بیمه کامل و حق سنوات کارگران در دوران بیکاری است. اما این تقاضاها را از مجلس و "رهبر" کرده اند. حزب در این مورد چیزی نگفته است. در ضمن در کنار درج این مطلب آرم سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه هم قرار داشت. با تشکر٬ ساعد مروتى
ساعد عزيز٬
بيانيه مورد اشاره شما در سايت سنديکاى کارگران نيشکر هفت تپه منتشر نشده است و بايد بدوا مطمئن شد که آيا اين سنديکا چنين سياستى را از جانب خودش و با آرم خودش تائيد ميکند و يا پرووکاسيونى در جريان است. اين مطلب در "تريبون آزاد" در ايلنا به تاريخ شنبه ١٧ اسفند برابر با ٧ مارس آمده بود و نقل قولهائى از بيانيه کارگران با آرم سنديکاى هفت تپه را دارد.
دراين گزارش از جمله اشاره شده که؛ "این کارگران همچنین در بیانیهای دیگر به رهبر معظم انقلاب اعلام کردند: به نمایندگی از پاکترین و مظلومترین اقشار این جامعه یعنی کارگران نیبر شرکت کشت و صنعت کارون شوشتر به عرض آن عالیجناب میرسانیم که این افراد عمدتا هیچ منبع درآمدی جز کارگری با آن شرایط سخت و زیر آفتاب سوزان و قمه بران در دست داشته و آن هم که چندین ماه در سال بدون درخواست قبلی بیکار شده و با رنج و مشقت بسیار فقط قوت لایموت را با درد و تالم فراوان و آه سرد هوراه ساخته و چشم امیدشان به دستان شما بزرگواران است زیرا اکنون به اذن خدا فقط از دستان شما کاری ساخته میشود." و يا خواستار دخالت مجلس با گذراندن مصوبه براى بازنشستگى اين کارگران شدند.
حزب از خواستهاى برحق کارگران مانند حق بيمه و سنوات کامل و برخوردارى از بيمه بيکارى و بازنشستگى با حقوق و مزاياى مکفى قاطعانه دفاع ميکند. اين خواستها را هر روز کارگران بخشهاى مختلف مطرح و براى آن مبارزه ميکنند. خواستهائى برحق که با دزدى کارفرماها و تبانى با اداره بيمه و نهادهاى دولتى زير پا گذاشته شده است. طلب اين خواستها نيازى به عجز و لابه از سر دسته جنايتکاران و مجلس سرمايه داران ندارد. کارگران گدائى نميکنند بلکه حق خودشان را ميخواهند. هزينه اين بيمه ها را از حقوق شان دادند و صد برابر اينها به سرمايه اين عاليجنابان افزوده اند. خواست کارگران برحق و قابل دفاع است اما سياست حاکم بر اعتراض آنها سياستى غير کارگرى و بى نتيجه است. اين روش را برخى از سنديکاليستها در دوره اعتصاب شرکت واحد نيز پيش بردند اما نه تنها نتيجه اى نگرفتند بلکه باعث شدند گرايش راديکال و پتانسيل اعتراضى کارگران واحد عقب رانده شود. اين سياستها ضد کارگرى است حتى اگر از زبان کارگران رنجديده و گرسنه بيان شود و تنها بناى استثمار و حکومت سرمايه را مستحکم ميکند. اگر اين سياست را سنديکاى نيشکر هفت تپه اتخاذ کرده باشد٬ دارد با دست خود تيشه به ريشه دستاورد يکدوره طولانى مبارزه جانانه ميزند و تنها افق مقابل آن شکست است. اگر اين بيانيه به اسم سنديکا جعل شده است٬ ضرورى است سنديکا در مقابل آن واکنش نشان دهد. تشکل مستقل کارگرى نيازى به دست بدامن شدن خامنه اى ندارد. اگر اين سياست به مبارزه کارگرى قرار بود حاکم شود٬ ميبايست همه کارگران دسته جمعى عضو شوراهاى اسلامى کار و نهادهاى جاسوسى و ضد کارگرى رژيم ميشدند که همواره اين نوع سياستها را پيش ميبرند. موفق باشيد.
کمونيسم و ناسيوناليسم
آقاى دانشور درود. نوشته هاى شما آغشته به کينه از ناسيوناليسم است. مگر شما ايرانى نيستيد؟ مملکت تان را دوست نداريد؟ خون ايرانى و فرهنگ ايرانى نداريد و با ولع غذاى ايرانى نميخوريد؟ شما را چه شده به هويت ملى و تاريخ کشور و منافع ايرانيان و فرهنگ غنى آن يورش ميبريد؟ کمونيسم که فرهنگ ندارد٬ حداقل فرهنگ ملى را پاس بداريد. باربد٬ عاشق ايران.
آقاى باربد عزيز،
من با اين سوال شما زياد مواجه شدم و همواره سوالاتى را در مقابل گذاشتم که هيچ وقت پاسخ نگرفتم. طبعا بعنوان يک مارکسيست من تبئين مشخص و طبقاتى خودم را از اين مقولات دارم و مکان آنها را در سياست و موقعيت اقتصادى و قدرت سياسى و بساط استثمار مى شناسم و آگاهانه با آنها مبارزه ميکنم. اما مجددا برخى از اين استدلالها را مقابل شما ميگذارم و سوالاتى را روى ميز هر ناسيوناليست غيورى که ميتواند از مواضعش دفاع کند. شما که ظاهرا راجع به اين مقولات اطلاع زياد داريد و عاشق ايران هستيد٬ لطف کنيد براى بقيه توضيح دهيد که دقيقا منظورتان از هويت ملى و منافع ملى و فرهنگ ايرانى و خون ايرانى و غيره چيست و تفاوتهاى آن با ديگر هويتها و منافع و خونها و غيره چه هستند؟
من بجاى عاشق خاک بودن عاشق انسانم. ايران نامتعين است و انسان موجود در آن خاک بسيار متعين. من کمونيست برخلاف ناسيوناليسم٬ اصالت را نه به خاک و خون و نژاد٬ که باورى نژادپرستانه و خطرناک است٬ بلکه به انسانهاى کنکرتى ميدهم که در هر خاک و کشور معين زندگى ميکنند. مسئله اينست که اين آدمها در آن خاک چگونه زندگى ميکنند٬ شان و حرمت و حقوق شان در پيشگاه جامعه و قانون و فرهنگ مسلط چيست. اگر مقوله اى بنام کشور نبود و مرزهاى تصنعى و تحميلى جغرافيائى مردم اين کره خاکى را از همديگر جدا نکرده بود٬ اگر يک تکه پارچه بنام پرچم ملى هويت کاذب عده اى نشده بود٬ ناسيوناليسم بايد خود را چگونه تعريف و تبئين ميکرد؟ سوال من از شما ناسيوناليستها اينست اين "فرهنگ غنى و ملى" چيست و چه مشخصاتى دارد؟ فرهنگ و اخلاقيات مسلط در هر جامعه، فرهنگ و اخلاقيات طبقه حاکم است. جامعه ايران مثل هر جامعه ديگر داراى طبقات و جنبشهاى اجتماعى و سنتهاى سياسى مختلف است. دراين جامعه انواع فرهنگ از ارتجاعى و عتيق تا پيشرو و انسانى وجود دارد. مقوله "فرهنگ ملى"، "تاريخ ملى" و کلا هرآنچه که سس سالاد "هويت ملى" است، مقولاتى دست ساز و غير واقعى و سوبژکتيو اند. مقولاتى اند براى اسارت فکرى و فرهنگى جامعه حول منافع سياسى طبقات دارا. مقولاتى هستند براى پرده پوشى تضادها و منافع متخاصم طبقاتى و توجيه قدرت سياسى و اقتصادى اقليتى سرمايه دار به نام "کل جامعه". شما ميتوانيد توضيح دهيد "فرهنگ ملى" يعنى چه؟ آيا فرهنگ اسلامى خمينى و ارتجاع از گوربرخاسته را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ فاشيستى و پان ايرانيستى را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ عشيره اى و مردسالار و ضد زن را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ شاهان ايران و قتل عام و نوکر منشى و ديوانسالارى را شامل ميشود؟ آيا فرهنگ تعصب و تحجر مذهبى را شامل ميشود؟
اين "فرهنگ و تمدن غنى" نه در نستالژى بلکه در دنياى واقعى چيست؟ اينترنت؟ نوع و استيل زندگى؟ لباس؟ غذا؟ موزيک؟ "علم ايرانى"؟ آثار ادبى و هنرى؟ تکنولوژى؟ کداميک از اينها تعين ملى و ايرانى دارند؟ شما به هرگوشه زندگى، روش زندگى، طرز لباس پوشيدن و رابطه با بغل دستى، و هرچه که نگاه ميکنيد٬ عمدتا و اساسا خصلت مميزه "ايرانى" ندارد. لباس قديم ايران که جبه صد دکمه دوره قاجار و عبا و نعلين بوده است. رضا شاه آمد و کلاه شاپو و کت و شلوار تن مردم کرد و آن لباسها را از دور خارج کرد. کت و شلوار و دامن و جين و ميدى و ماکسى و غيره که "فرنگى" است، ايرانى نيست! قلمرو اقتصاد هم که وضعش روشن است. عمده نياز مردم از بازار جهانى تهيه ميشود و آنچه در ايران توليد ميشود در بازار جهانى فروخته ميشود. جهان از نظر اقتصادى بيش از پيش به يک تن واحد تبديل شده و هر بحران و تنش اقتصادى در هر گوشه مهم دنيا٬ بقيه "اقتصادهاى ملى" را مانند مهره هاى دومينو زير ميگيرد و دستکم تحت تاثير شديد ميگذارد. به سلطنت و شاهان ايران افتخار کنيم؟ شاهان و حکومتهاى ايران در دوره هاى مختلف بحدى جنايت کردند که روى ديگر ديکتاتورها را سفيد کردند. از "انوشيروان عادل" بگيريد تا کوروش و داريوش و نادرشاه و اميرکبير و شخص رضا شاه و محمد رضا پهلوى! چى ديگر "تمدن و فرهنگ غنى" است؟ منظور که غرمه سبزى و آبگوشت و فسنجون نيست؟ امروز همه جاى دنيا شما ميتوانيد به رستوران هاى مختلف برويد و غذاهاى مختلف کشورهاى مختلف را ميل کنيد. همه با ولع همه چى ميخورند. کسى نميگويد "به به چه فرهنگ غنى اى"! کسى ذائقه را به سياست ارتقا نميدهد. آنچه ميماند آثار شعرا و ادباى ايران است. در مورد آثار ادبى و فرهنگى ايران، ممکن است بگوئيد که غناى اين هنر و ادبيات در مقايسه با آثار ادبى و هنرى جامعه غربى کدامست؟ اگر با اغماض از استثناهائى بگذريد، آيا بجز مردسالارى و نستالژى و منتاليته جهان سومى چيزى در اين "فرهنگ غنى" سراغ داريد؟ آيا مثلا رمانهاى ايرانى بازارهاى کتاب را قبضه کردند؟ آيا موسيقى اصيل ايرانى توانسته پاپ و جاز و رگه و هوى متال و بلوز و تکنو و غيره را به ته صف براند؟ راستى چرا رژيم اسلامى اينهمه از "غربزدگى" مردم مينالد؟ فکر نميکنيد "فرهنگ ايرانى- اسلامى" حرفى براى گفتن ندارد؟ آيا فيزيک و شيمى و پزشکى امروز مبناى ايرانى دارد؟ آيا ليبراليسم و سوسياليسم و ناسيوناليسم و وطن پرستى و فاشيسم منشا ايرانى دارند؟ آيا ناسيوناليسم ايرانى اوج افتخارش همراهى با مدرنيته و چهارچوبهاى سرمايه دارى نبوده است؟ به هرچه که دست ميبريد واقعا از اين "غناى فرهنگى و تمدن" چيزى دستگيرتان نمى شود. و اين البته ويژه ايران نيست. فرهنگ و تمدن در آن مملکت و امثال ايران هرچه بوده و هر کسى هر افتخارى به آن ميکند، نهايتا حقوق کارگر و زن و کودک و شهروند را با استبداد پايمال کرده اند. چرا بايد جامعه ايران و نسل جوان که دنيائى از دستاورد علم و دانش و تئورى پيشرو و تجارب بشر امروز را در اختيار دارد، بايد در زندان ناسيوناليسم ايرانى و "فرهنگ ايرانى" اسير شود؟ اين تبليغات ناسيوناليستى تنها بيان منافع سياسى و اقتصادى طبقه سرمايه دار است و "پاسدارى" از آن نيز همينطور.
باريد عزيز، ناسيوناليسم، هر نوعش، عظمت طلب و کشورگشا تا قومى پرچم ايدئولوژيک منافع اقليتى سرمايه دار است که بعنوان "منافع مردم" جا زده ميشود. در ناسيوناليسم سر سوزنى عنصر پيشرو و مترقى وجود ندارد. ايده اى است تماما ارتجاعى، چون متکى بر تامين منافع قشرى محدود و سرکوب اکثريتى عظيم است. ناسيوناليسم در عين حال يک جنبش سياسى است که مقولاتى مانند "هويت ملى" و "ملت" و "فرهنگ ملى" را براى مردم ميتراشد. ايران مانند بسيارى از کشورها وقتى مناسبات پيشاسرمايه دارى و فئودالى و عشيره اى را پشت سر گذاشت، نيازمند بازار داخلى واحد شد. شکل دادن به دولت – ملت در ايران و ديگر کشورها پديده خيلى قديمى نيست، مربوط به تاريخ معاصر است. مردم زمانى "ملت" نبودند بلکه "امت" بودند. حتى زمانى عشيره و قبيله بودند. فردا ميتوانند در جامعه اى سوسياليستى هيچکدام از اينها نباشند٬ بلکه هويت انسانى و جهانشمول مبناى تعريف حق و آزادى همگان باشد. ما تصميم نگرفته ايم کجا بدنيا بيائيم. اين گوشه يا آن گوشه کره خاکى و بيمارستان محل تولد نبايد منشا اين همه قشقرق ملى باشد. فرهنگ کمونيستى فرهنگ انسان پيشرو و آزاد از جامعه طبقاتى و ايدئولوژى و خرافه است. اين زنجيرها و طوق لعنت را پرت کنيد و انسان دوست و نوعدوست و آزاديخواه و برابرى طلب و سوسياليست باشيد. موفق و پيروز باشيد.
چرا پاسخ اتهام را نميدهيد؟
رفیق سیاوش عزیز٬ خسته نباشید. من میخواستم بدانم که چرا حزب و یا نشریه یک دنیای بهتر به تبلیغات و اتهامات نوید اخگر به رفقا آذر ماجدی و علی جوادی و خود شما پاسخ نمیدهد. این فرد وقيحانه رفقای ما را با سران جنایتکار رژیم اسلامی و آدمکشان حماس در یک صف قرار میدهد. رسما از دولت اسرائیل و سیاستهای ارتجاعی این دولت دفاع میکند. نقد نمیکند٬ اتهام میزند. بعلاوه نظرتان در مورد حمایت این فرد از رهبری حزب کمونیست کارگری چیست؟ لطفا اگر امکان دارد در نشریه به این سئوال پاسخ دهید . هوشنگ از ایران
هوشنگ عزيز٬
متشکر از حساسيت شما. اما حزب فرصت اين را ندارد که به هر ادعاى بيرط جواب دهد. مواضع حزب اتحاد کمونيسم کارگرى مواضعى مربوط و کمونيستى در بحران و کشتار غزه بود که براى همه قابل مراجعه اند. ما تنها جريانى بوديم که ناسيوناليسم پرو غرب و پرو اسرائيلى و جناح هاى فاشيست آن را زير نور قرار داديم٬ جناح چپ اين جريان را در اشکال مختلف نقد کرديم٬ راجع به مسئله ملى فلسطين و راه حل کمونيستى در سطوح مختلف بحث کرديم٬ و مواضع يکجانبه جريانات جنبش ملى اسلامى و ناسيوناليسم پرو غرب را نقد کرديم و ماهيت ضد انسانى سياست شان را نشان داديم. عده اى که دراين دعوا طرفدار صريح و خجالتى و تلويحى اسرائيل و کشتار مردم بيدفاع فلسطين اند و تلاش دارند هر کودک و مردم عادى را با حماس يکى کنند٬ و مخالفين اين جنايات جنگى را "طرفدار حماس" مينامند٬ دچار حواس پرتى و عدم تشخيص سياسى نشده اند. برعکس٬ آگاهانه موضع سياسى معينى را در همسوئى با يک طرف اين جدال دارند. آقاى اخگر نيز بشهادت نوشته هايشان در کمپ ناسيوناليسم پروغربى و دفاع از سياستهاى دولت اسرائيل شمشير ميزنند و بايد همينطور بگويند. "ضد اسلامى گرى" اين ناسيوناليسم پرو غربى نيز از سر تجدد و مخالفت با هر مذهبى نيست٬ چون پرچم کشتار طرف مذهبى است٬ بلکه بيشتر از سر نوعى راسيسم ضد عرب است.
هر کسى که مواضع کمونيستى و انسانى و سياسى ما را خوانده است از کنار اين نوع اظهارات پوچ با تاسفى رد ميشود. ما نه فرصت اين را داريم و نه در هپروت زندگى ميکنيم که هر کسى بما بگويد تروريست و آدمکش و بمب گذار و اسلامى و غيره٬ بيائيم نشان دهيم و اثبات کنيم که خير اينطور نيست. ما از کسانى و جرياناتى که بدون دليل و مدرک عليه ما اتهام ميزنند٬ جعل ميکنند٬ و دروغ ميبافند٬ دور ميشويم. بحث شان را جدى نميگيريم و وقت لازم براى آن اختصاص نميدهيم. اين وقت را بايد به مسائل جنبشى واقعى و انقلابى و کارگرى اختصاص داد. هر درجه که اتهام زننده با حرارت بيشترى اتهام ميزند و بزعم خود زهر ميريزد٬ تنها نشان ميدهد نقد کمونيستى ما به خال زده است. بايد خونسرد بود و از کنار اين جارو جنجال رد شد. ما پاسخ بحث متين و سياسى و مستدل را همانگونه ميدهيم اما وقت مان را صرف هر نفرت پراکنى و دروغ و ترور شخصيتى نميکنيم. و بالاخره اين سرنوشت شعرا و ادباى "متعهد" است که از نظر سياسى از اينجا سر درآورده اند. دوره اى عقايدشان را از شوروى و ژدانف گرفته بودند و امروز از آمريکا و اسرائيل و دمکراسى. در هر حال "تعهد" اين ادبا ظاهرا به دولتهاى جنايتکار بيشتر از مخالفين جنايت است!
در مورد "حزب کمونيست کارگرى" بايد گفت که سکوت لابد علامت رضاست. اگر حزبى صرفا بخاطر اينکه کسى سنگى به ما پرت ميکند٬ هم تحليل هاى طرف را هم قورت ميدهد و هم ادعاهايش در مورد منصور حکمت٬ ديگر ما کارى نميتوانيم بکنيم. اين حزب ميتوانست بگويد اين مواضع دولت اسرائيل موضع من نيست و اختلافش را با ما هم ميگفت. اگر نميگويد لابد اشتراکى در موضع ناسيوناليسم پرو غرب در قبال کشتار مردم غزه دارد. امرى که در نشريه يک دنياى بهتر در چند مقاله مستدل کرديم. موفق باشيد. *